آنشب که شب ، از صبح محشر تیره تر بود
آنشب که از ان ، مرغ شب هم بى خبر بود
آنشب که رخت غم به مه ، پوشیده بودند
آنشب که انجم هم سیه پوشیده بودند
آنشب که خون از دامن مهتاب مى ریخت
اسما براى غسل زهرا (س) اب مى ریخت
89/2/24
11:46 صبح
11:46 صبح
خون
بدست صاف و ساده در دسته
89/2/13
8:57 عصر
8:57 عصر
آقاجان
بدست صاف و ساده در دسته
دعای توست نسیبم که آبرو دارم
بدون لطف و عطایت مدام در خطرم
برای اینکه بیایی نکرده ام کاری
مرا ببخش برایت همیشه دردسرم
ببین که معصیت آخر مرا ز پا انداخت
نبود یاد حضورت همیشه در نظرم
اگر چه نزد تو بی آبروتر از من نیست
خوشم به نوکری مادر تو مفتخرم