سفارش تبلیغ
صبا ویژن

85/6/13
8:52 عصر

سلام علی ال یاسین 2

بدست صاف و ساده در دسته

آره اینجوری شروع شد .

اینجوری .

دوش آب سرد گرفتم . تا کمی حالم بهتر بشه . نمی دونم شاید بیش از دو ساعت همینجوری زیر دوش آب سرد ایستاده بودم . وجدانن نفهمیدم چی بر من گذشت . بعدها مادر و خواهرم میگفتن . معلوم بود مثل آدمهایی که شوکه شدن . نگاهت . حرفات . کارات غیر ارادی بود ... آروم بودی ولی .....

حالم بهتر شده بود . یه زنگ زدم به نیلوفر . دوباره ازش پرسیدم .

گفت : دیشب از تهران برگشتم . برای ثبت نام عمره یدانشجویی که مددی از طرف انجمن داده بود رفته بودم دفتر دکتر شریف آزاده - نماینده یریاست دانشگاه و مسئول انجمنهای علمی و ادبی - . دیروز اونجا موقع ثبت نام به فکر تو بودم . ازشون پرسیدم همراه میتونیم داشته باشیم . گفتن اگه تا فردا پس فردا اینجا باشه . با تمام مدارک لازم برای ثبت نام . آخه پنج شنبه میلاد حضرت روسل (ص) و تعطیل . پس اگه اومدنی هستی بجنب .

دیگه ظهر شده بود و از وقت دانشگاه رفتن و تاییدی گرفتن گذشته بود . یه تماس گرفتم کارخونه . بابا رو پیدا کردم . مختصر و مفید تعریف کردم برای بابا . با هم هماهنگ کردیم و من بلیط رو برای آخر شب رزرو کردم .

شب با پدر توی راه بودیم . نزدیکای سحر بود که از کنار مسجد جمکران رد می شدیم . نور امید بود که در دلم میتابید ...

صبح حدود ساعت 5.5 میدان آزادی بودیم . بلیط برگشت رو هم تهیه کردیم . و حدود 7.5 پشت در دفتر خانم منشی منتظر نشسته بودیم تا ایشون تشریف فرما بشن .

فتوکپی کارت دانشجویی . فتوکپی کارت عضویت در انجمن بین المللی برق . فتوکپی شناسنامه . رضایتنامه از پدر ..... همه رو ردیف کردم روی میز خانم منشی .

معرفی نامه نداشتم . گفتم که وقت نبوده برم دانشگاه تهیه کنم . ...مدارک تکمیل شد و ثبت نام مقدماتی انجام شد .

عصر توی اتوبوس برمیگشتیم که از بابا پرسیدم :

     خب حالا اگه راس راستی راهی شدم ....پولش رو بابا چیکار میکنی؟

بابا همونطور که به جلو نگاه میکرد با همون آرامش همیشگی . پرسید : مگه همین امروز میخوایی؟ اگه رفتنی باشی . خودش جور میشه..... حالا تا اون وقت .....

آره جور شد .

از همون روز بود یه چیزایی توی وجودم فروریخته شد .

آره انگار بنیاد اعتقادیم بازسازی می شد ....

آره ذره ذره بازسازی می شد .....

به اصفهان که رسیدیم . شب عید بود و خیابونها چراغونی .....

 یا رسول الله . چه اتفاقی قرار بود برام بیوفته ..........؟