آنشب خدا داند خداداند که چون بود
قلب على زندانى فریاد و خون بود
طفلى گرفته استین دانم به دندان
تا ناله خود را کند در سینه پنهان
آنشب امیر المومنین با اشک دیده
مى شست تنها پیکر یار شهیده
بدست صاف و ساده در دسته
آنشب خدا داند خداداند که چون بود
قلب على زندانى فریاد و خون بود
طفلى گرفته استین دانم به دندان
تا ناله خود را کند در سینه پنهان
آنشب امیر المومنین با اشک دیده
مى شست تنها پیکر یار شهیده