مى شست در تاریکى شب مخفیانه
گه جاى سیلى گاه جاى تازیانه
صد بار از رفت و دست از خویشتن شست
تا جان خود را در درون پیرهن شست
مى شست جسم یار خود ارام و خاموش
مى کرد بر دستش نگه طفلى سیه پوش
بدست صاف و ساده در دسته
مى شست در تاریکى شب مخفیانه
گه جاى سیلى گاه جاى تازیانه
صد بار از رفت و دست از خویشتن شست
تا جان خود را در درون پیرهن شست
مى شست جسم یار خود ارام و خاموش
مى کرد بر دستش نگه طفلى سیه پوش
بدست صاف و ساده در دسته
آنشب خدا داند خداداند که چون بود
قلب على زندانى فریاد و خون بود
طفلى گرفته استین دانم به دندان
تا ناله خود را کند در سینه پنهان
آنشب امیر المومنین با اشک دیده
مى شست تنها پیکر یار شهیده