دل خورشید محک داشت؟ نداشت! یا به او آیینه شک داشت؟ نداشت ! آسمانی که فلک می بخشید احتیاجی به فدک داشت؟ نداشت ! غیر دیوار و در و آوارش شانه وحی کمک داشت ؟ نداشت ! مردم شهر به هم می گفتند ، در این خانه ترک داشت؟ نداشت ! شب شد و آیینه ماه شکست، دست این مرد نمک داشت؟ نداشت ! تو بپرس از دل پر خون و غمت، چهره یاس کتک داشت؟ نداشت! نداشت!
89/2/27
9:59 صبح
9:59 صبح
احمد متوسلیان
بدست صاف و ساده در دسته
این بسیجی از ره دور آمده
همسفر با فرقه ی نور آمده
................................. چشمم به عکس حاج احمد متوسلیان افتاد :
دیده را با خاطراتت نم کنم
خاک پاکت سرمه ی چشمم کنم
........
آه سرداران چه غوغا میکنید
عشق را نادیده امضاء میکنید؟
بی شما دریا سرابی بیش نیست
دیده را هستی نقابی بیش نیست
وای بر من ، وای بر من دیده را آهم گرفت
حاج احمد سدِ راهم را گفت
این همان فرمانده ی هوشیار ماست
هست جاویدالاثر . سردار ماست